ّ
لوکس بلاگ
موضوعات آخرین نظرات بچه ها آخرین نطرات
Mohade3 - وای خیلی قشنگ بود میشه چنتا سریال تاریخی دیگه هم بگی؟؟
پاسخ:سلام عزیزم عاشقان ماه، ملکه هفت روزه، ملکه کی ، نقاشی مهتاب روی ابرها. ملکه اهنین - 1400/6/2
پرستو - مستوره ی عزیز ممنونم از نقد خوبتون و انصاف و عدالت و جامع بودن نظراتتون . موفق باشید .
پاسخ:ممنون از شما - 1400/6/2
dayan - سلام مریم جان خوبی بانو؟ خیلی وقته ازت بیخبرم عزیزم حالت خوبه اوضاع روبراهه اینجا رو هم آدرسشو گم کرده بودم تا اینکه امروز موفق شدم وارد وبلاگ بشم
حتما ی خبر از خودت بهم بده عزیزم پاسخ:سلام عزیزم قربون خانمی خوبم زیاد دیگه به وبلاگ سر نمی زنم مثل خونۀ ارواج شده فدات خانمی هستم سرم شلوغه کتابامه - 1400/5/17
بهراد - سلام به دوستان
به نظر منم این سریال دوست داشتنی خیلی خوبه من همه ی قسمت هاش رو در شبکه ی ۵ نگاه میکنم حتی شده تا نصفه شب بیدار میمونم تا ببینم و هر شب لحظه شماری میکنم ساعت ۱۱ بشه (یعنی در این حد فیلمش رو دوست دارم) ممنون ازکارگردان و بازیگران و تهیه کننده ی این فیلم. بهراد ایمانی ۱۲ ساله از تهران پاسخ:سلام اقا بهراد خوشحالم دوستش داری و ممنون از نظرت - 1400/5/4
narges_m - دل منم برای خودتو نقدات تنگ شده عزیزم
من به تازگی دوباره زایمان کردم این یکی هم پسره مشغول اینم خخخخخ پاسخ:سلام نرگس جان ای جانم مبارک باشه به سلامتی. من که کلا از فاز سریال فعلا بیرون اومدم . یه مدت رفتم سراغ کتاب و یه مدت سراغ سریال باقی ملل. خوشحال شدم عزیزم. قدمش با روزی و با برکت - 1400/3/25
Moonshadow - ممنون ادمین خسته نباشی خیلی خوب بود واسه من تا قسمت ۹ کشش داشت بقیشو بخاطر سوجون و سوهو دیدم نه داستان
پاسخ: دقیقا همینه. داستان پررنگی که نداشت همین دو تا پسر بچه داستان رو کشوندن تا پایان. من که تا بهم رسیدن ذوقم پرید. اما بازم به عشق شخصیت اصلی ادامه دادم. ممنون از نظرت - 1400/3/10
narges_m - سلام مریم گلی عزیزم خوبی؟؟
سریال موشو دیدی؟رکورد لایک رو در پرومویز شکونده من که بشدت خوشم اومد عالی بودو کلا پشم ریزان حتما ببینش اگه ندیدی منظر نقدت هستم پاسخ:سلام نرگس گلی کجایی دختر دلم برات تنگ شده بود. نه ندیدم خیلی وقته اصلا سراغ سریال نیومدم. اخرین سریالی که دیدم بریجرتون ها بود که دوست داشتم حالا دارم کتاب می خونم. باشه دیدم حتما ممنون از محبتت . - 1400/3/8
Seyedd - نقد خیلی خوبی بود..
تمام و کمال موافقم...در کل برای اوقات فراقت خوبه ولی با توجه ب نمرش انتظار بیشتری داشتم پاسخ:وای اقا سید شمایید؟ چقدر خوشحال شدم از نظرتون. کجایید ؟ چه می کنید؟ خیلی وقته خبری ازتون نداشتیم. خوشحالم هنوز تو این حیطه هستید. من که خیلی وقته از کره اومدم بیرون رفتم سراغ کشورهای دیگه. تو این مدت کلی اتفاق افتاد و همه چی تغیر کرد. وای یه لحظه پیغامتون رو دیدم یاد گذشته ها افتادم. بله سریال خوبی بود. من با پایانش مشکل داشتم و مقدمه چینی زیادش. ممنون از نظرتون - 1400/2/25
زری - سلام،ببخشید اینجا ميگم ولی کسی wonderful mama رو دیده؟؟از اولین سریال های بوگومه
پاسخ: من خودم ندیدم اما از من میشنوی اگه مطرح نیست و کمتر کسی سریال رو دیده ریسک نکن. اگر هم میخوای ببینی دو سه قسمت اول باید اگه راضی بودی بقیه اش رو بگیر من اولین سریالی که از بوگوم یادمه یه سریال جنگی بود که به عنوان برادر شخصیت اصلی بازی کرده بود فکر کنم ماسک بود - 1399/12/27
فرشته - سلام عزیزم ...میتونی اضافه کنی فکرخوبیه اما کدوم قسمتش میخای اضافه کنی مریم جون ؟
پاسخ: بذار یه تیتر می زنم اضافه می کنم کاری نداره - 1399/12/25 |
نوشته شده به دست Moon shine
نقد سریال کره ای 14 روز هدیه خدا خلاصه داستان : این سریال تقابل و جنگ بین یه مادر و مرگه . این مادر تا سرحد جنون و خود مرگ پیش می ره تا بلکه بتونه جون دختر کوچولوش رو که توسط یه قاتل زنجیره ای دزدیده شده و به قتل می رسه نجات بده . و در این راه از یه کارآگاه پلیس بازنشسته و کارآگاه خصوصی فعلی درخواست کمک می کنه . کارآگاهی که خودش هم درگیر نجات جون برادرش از مجازات اعدامه .
شخصیت ها : - کیم سوهیون (لی بویونگ): یه مادر سی و خورده ای ساله ، یه زن قوی و سر سخت که از بچگی مشکلات زیادی رو پشت سر گذاشته . و الآن داره تموم سعیش رو می کنه که یه مادر خوب برای دخترش باشه . که البته تو خیلی مواقع تو این کار شکست می خوره .
- کی دونگ چان (چو سونگ وو): یه کارآگاه پلیس سی و خورده ای ساله که 10 ساله پیش برادرش به جرم قتل نامزد کی دونگ چان دستگیر شده و در حال حاضر تو زندانه و مادر پیرش به همراه نوه اش که به دلیل آسیبی که به سرش وارد شده دچار عقب ماندگی ذهنی شده به تنهایی زندگی می کنه . یه مرد تنها که بین حس تنفر و انتقام نسبت به برادرش و حمایت و دوست داشتنش گیر افتاده . شاید در ظاهر نسبت بهشون بی تفاوت باشه اما به سختی داره تلاش می کنه تا بهشون کمک کنه و مراقبشون باشه .
- هان جی هون (کیم ته وو): همسر کیم سوهیون و پدر سیت بیول ، یه مرد تقریبا 40 ساله که شغلش وکالته .
- هیون ووجین (جونگ گیو وون): یه مرد سی و خورده ای ساله ، که کارآگاه پلیسه و دوست و همکار کی دونگ چان بوده که به خاطر خیانتش کی دونگ چان از کار بی کار شده . و البته نامزد سابق کیم سوهیون که به دلیل مخالفت خونواده اش ازدواجشون به هم خورد .
داستان سریال : وقتی مادر خواب بود غارتگر بی رحم کودکش رو برد . وقتی مادر تو تاریکی داشت دنبال کودکش می گشت خدای شب ازش پرسید : می خوای بچه ات رو پیدا کنی ؟ پس موهای زیبات رو به من بده ، اونوقت بهت می گم مرگ کودکت رو کجا برد . بعد شاخه های شکسته جلوی راه مادر رو گرفتن : می خوای بچه ات رو پیدا کنی ؟ پس من رو در آغوش بگیر ، اونوقت بهت می گم مرگ کجا رفت . بالآخره مادر مرگ رو دید که با کودکش داشت دور می شد .اونوقت یه دریاچه جلوی اینکه مادر به اونا برسه رو گرفت ، می خوای بچه ات رو پیدا کنی ؟ چشم های زیبات رو به من بده ، اونوقت می ذارم از این دریاچه رد بشی . اونوقت مادر بلا فاصله چشمهاش رو بیرون آورد و داخل دریاچه انداخت . خوب فکر می کنید کودکش رو پیدا کرد ؟ اون زنده موند ؟ بله داستان سریال هم مانند این داستان کودکانه درباره ی مادریه که برای نجات جون دخترش حتی به ملاقات مرگ هم می ره و اینطوری می شه که معجزه رخ می ده و خداوند 14 روز بهش مهلت می ده تا جون دخترش رو که توسط یه قاتل زنجیره ای دزدیده شده و بعد از چند روز به قتل می رسه نجات بده . و به این صورته که به 14 روز قبل از دزدیده شدنه دخترش برمی گرده ، اما اون تنها کسی نیست که این معجزه براش اتفاق افتاده یه کارآگاه خصوصی هم این اتفاق براش افتاده و همراه این زن به 14 روز قبل از اون اتفاق برگشته ، این دو نفر سر راه هم قرار می گیرند تا به کمک هم جلوی مرگ نا حق دو تا انسان بی گناه و پاک رو بگیرند . اما آیا این دو نفر می تونند در این 14 روز جلوی مرگ دو تا از عزیزانشون که براشون تکرار نشدنی هستند رو بگیرند وآیا این مادر می تونه تمام حسرت ها و پشیمونی هایی که بعد از مرگ دخترش حس کرده بود رو از قلب و ذهنش پاک کنه . و خاطراتی درخشان تر و زیباتر از خودش برای دخترش به جا بگذاره تا حداقل در آینده از هیچ کدوم از کارهاش پشیمونی و حسرتی نداشته باشه ؟ آیا موفق می شند حقیقت ماجرا رو بفهمند و جلوی وقوع این اتفاقات دردناک رو بگیرند ؟
نقد سریال : سریال با شنیدن صدای بازیگر زن نقش اصلی شروع می شه که داره یه داستان کودکانه رو برای دخترش می خونه . اون داستان همونطور که در بالا هم بهش اشاره کردم درباره ی مادریه که به دنبال مرگ می ره تا فرزندش رو که مرگ با خودش برده پس بگیره و در این راه از هیچ کاری دریغ نمی کنه . اما سریال با سکانس هایی ازیه خانواده ی در ظاهر خوشبخت شروع می شه که متشکل از مادر و پدر و یه دختر بچه است که در حال آماده شدن برای شروع یه صبح دیگه هستند . مادر این خانواده نویسنده ی برنامه های تلویزیونیه ، و در حال حاضر نویسنده ی یه برنامه تلویزیونیه که درباره ی مجرم ها و قاتل هاست و در اون تصویر پیش فرض مجرم رو که توسط پلیس تهیه شده به بیننده ها نشون می دن و ازشون می خوان که در صورت دیدن مجرم به پلیس اطلاع بدن . جدیدا یه قاتل سریالی تو سئول دست به کار شده که هدفش زن ها هستند و اون ها رو با ضربات چاقو می کشه و در سطل های زباله ی شهر رها می کنه تا جنازشون پیدا بشه . تو برنامه ی تحت مدیریت این خانم درباره ی همین قاتل صحبت می شه و قراره که با کارآگاه مسئول پرونده که از قضا دوست پسر سابق و عشق اول همین خانم نویسنده هم هست مصاحبه ای انجام بشه . اما اون شب تو اون برنامه اتفاق غیر منتظره ای می افته و اون اینه که خوده قاتل با اون برنامه تماس می گیره و شروع می کنه به صحبت کردن و تهدید رییس جمهور کره که جدیدا اقدام به برگردوندن اجرای قانون اعدام به قوانین کره کرده ، و می گه در صورتی که از تصمیمش برنگرده یه زندگیه معصوم و پاک از بین می ره و گوشی رو می ده دست قربانی بعدیش که صدای یه دختر بچه روی آنتن تلویزیون پخش می شه ، بله ، صدا صدای دختره خانم نویسنده است و از این جاست که شمارش معکوس برای نجات این دختر بچه که صداش و معصومیتش همه ی مردم کره رو شوکه کرده شروع می شه . اما در نهایت طی یک هفته با تمام تلاش پدر و مادر و افراد پلیس جسم کوچیک و سرد این دختر کوچولو در دریاچه ی کوچیکی در یکی از شهرهای کوچیک اطراف سئول پیدا می شه . و این شروع کابوس ها و حسرت ها و پشیمونی های این مادر برای همه ی کارهایی که برای دخترش نکرده و یا کارهایی که اجازه نداده دختر کوچولوش انجامشون بده است .حسرت و عذاب برای آخرین کلماتی که دختر عزیزش تو دفترچه ی خاطراتش نوشته و اون اینه که ، من از مادرم متنفرم چون اون دوستم رو زده به خاطر همین من مامانم رو دوست ندارم . و این که چرا باید اینقدر سخت و بد با دخترش برخورد می کرده که اون هم چنین احساسی نسبت به مادرش براش پیش بیاد . و یه روز به انتها می رسه ، هم صبر و تحملش و هم پشیمونی ها و حسرت هاش انگار که با نبودن دخترش دیگه هیچ کدوم از اون ها وجود ندارند ، به همین دلیل به همون دریاچه ای که جنازه ی دختر کوچولوش رو توش پیدا کردند می ره و خودش رو با تصمیم برای خودکشی داخل دریاچه می اندازه . همزمان ، اون کارآگاه خصوصی که قبلا سر یه مسئله ای باهاش برخورد داشت هم گیر یه عده قلچماق می افته و در همون زمان و همون مکان دست ها و پاهاش رو می بندند و برای اینکه کی دونگ چان با ریئسشون در افتاده اون رو داخل همون دریاچه می ندازند . و این جوری می شه که کی دونگ چان بعد از باز کردن طناب های دور دست و پاش به طرف اون زنی که خودش رو داخل دریاچه انداخته می ره و اون رو هم از مر گ نجات می ده و به بیرون از دریاچه می بره . اما ماجرا تازه از این جا شروع می شه چرا که به محض اینکه این دو نفر به دنیای واقعی و شهر برمی گردند متوجه می شند که به دو هفته ی گذشته برگشتند . به زمانی که می تونند جلوی اتفاقات ناگواری که قراره براشون بیافته رو بگیرند . اما موضوع این جاست که هیچ کس حرف اون ها رو باور نمی کنه . کیم سوهیون به پلیس مراجعه می کنه ، پیش دوست پسر سابقش می ره تا بلکه بتونه جلوی دزدیده شدن دخترش رو بگیره اما کسی حرفش رو باور نمی کنه . چون واقعا هم یه اتفاق غیر ممکن و عجیب براش افتاده ، و مطمئنا هیچ کس جز افرادی که در گیر این ماجرای دیوانه کننده ی سفر در زمان باشند نمی تونند حرف هم دیگه رو باور کنند . توی همون اداره پلیس متوجه می شه که اون کارآگاه خصوصی هم همراه خودش تو زمان سفر کرده چون اون هم از آدم هایی که دوهفته بعد از زمان فعلیه سریال بهش حمله کردند شکایت کرده ، اما هیچ جوری نتونست این موضوع رو ثابت کنه چون هیچ جرمی اتفاق نیفتاده . به هر حال هر دو نفرشون احتیاج به زمان برای درک و باور موقعیتی که داخلش گیر افتادن داشتند . کیم سوهیون همین که می فهمه اون مردی که نجاتش داده یکی از نیروهای زبده ی پلیس بوده و به دلایلی از کارش استعفا داده ، یه چراغ تو ذهن و چشمهاش روشن می شه و اون اینه که « باید از این مرد کمک بگیرم چون اون تنها کسیه که سفر کردنم تو زمان رو باور می کنه و همین طور اون تنها کسیه که همراه من تو زمان سفر کرده و از اون گذشته من تو این راه به آدمی با قابلیت های اون احتیاج مبرم دارم » . به همین دلیل می ره سراغ کی دونگ چان تودفترش و وقتی ماجرا رو براش می گه ، کی دونگ چان اولش قبول نمی کنه که بهش کمک کنه . اما بعد از اینکه می فهمه یکی از دستیارهاش در ازای مقداری پول برای اون زن اسلحه خریده . نگران می شه و تصمیم می گیره که بهش کمک کنه . البته این تنها دلیلش برای کمک به این مادر تنها و مستاصل نیست ، بلکه به این دلیل هم هست که فکر می کنه نجات برادرش از حکم اعدامی که براش بریدن به این که این پرونده حل شه و جلوی دزدیده شدن و قتل این دختر بچه رو بگیرند ربط داره . برادر بزرگ کی دونگ چان حدود ده سال پیش مرتکب قتل دوست دختر کی دونگ چان شده و به همین دلیل توی زندان به سر می بره . و به تازگی اسمش تو لیست اعدامی های رییس جمهور هم اومده . و از همین جاست که داستان اصلیه سریال و مقابله ی این دو نفر برای نجات جون دو نفر از عزیزترین افراد زندگیشون شروع می شه . و هر دو در کنار هم و به هم دیگه برای این کار کمک می کنند . در ضمن باید بگم که این مامان خانم داستان ما اون قدیم ندیما و تو دوران جاهلیتش یه پا گانگستر درست و حسابی بوده که کم هم کارش به پلیس و کلانتری نکشیده . به همین دلیل خیلی خوب می تونه تو بیشتر موقعیت های سخت که احتیاج به مبارزه های تن به تن و فعالیت های فیزیکی داره از خودش عکس العمل نشون بده و از پسشون بر بیاد . این دو نفر به همراه دو دستیار جناب کارآگاه مثل یه تیم شروع به تحقیق و جستجو برای دستگیریه این قاتل زنجیره ای و نجات جون دو تا زندگیه بی گناه می کنند .اما در حین حل این پرونده و دستگیریه قاتل پی می برند که قضیه از اون چیزی که اون ها فکر می کردند پیچیده تر وعمیق تر و مهم تره و جای جای ماجرا ردپای افراد مهم و قدرتمند کشور رو می شه دید . و متوجه می شند که فقط با دستگیریه قاتل اصلی این ماجرا تموم نمی شه و این قصه سر دراز داره . و قدم به قدم و گام به گام برای حل این پازل سر در گم کننده و عجیب و قرار دادن تیکه های پازل سر جای درستشون باید دست به کارهای سخت و خطرناکی بزنند . کارهایی که در طول دیدن سریال از شدت هیجان نفس رو تو سینه حبس می کنند و باعث ادامه دادن سریال بدون فوت وقت و کمترین تعلل می شن . در طول روند تحقیقات پرده از رازهای کثیف افراد مختلف دخیل در این داستان که در ابتدا آدم خوبه ی سریال به نظر می اومدند برداشته می شه . داستان سریال در ظاهر درباره ی یه مادره اما وقتی سریال رو می بینید و تا انتها جلو می رید متوجه می شید که شروع این زنجیره ی بی پایان از کارهای اشتباه و دردسرساز سودوکو وار ، باز هم یه مادر قرار داره مادری که برای نجات جون بچه اش و پنهون کردن گناه نابخشودنی اش دست به کاری زده که نه تنها قابل جبران نیست بلکه پشت بند اون مجبور به انجام یه سری کار اشتباه اون هم پشت هم شده ، که همونطور که می دونید تو این جور مواقع پنهون کردن یه کار اشتباه امکان پذیر نیست مگر با مرتکب شدنه یه اشتباه بزرگتر . ماجرا و داستان اصلی هم این طوری شروع شده و تا به اینجا رسیده که حتی از جون یه بچه هم برای پنهون موندن اون راز مایه می گذاره . هر چند من مادر نیستم ، و خوب نمی تونم احساس یه مادر رو حس کنم ، اما یه انسان که هستم و البته یه زن ، بنابراین اصلا نتونستم با این قضیه کنار بیام و نمی تونستم بفهمم یه مادر اگر واقعا مادر هست و اگه واقعا انسان هست چطور می تونه ازگرفتن جون بچه ی یه مادر دیگه برای نجات بچه ی خودش استفاده کنه . هرچقدر نگاه کردم بازهم نتونستم درک کنم . به نظرم به جای فرشته ای که یه مادر باید باشه این مادرهایی که تو این سریال نشون داده شدند تبدیل به هیولا شدند . فکر می کنم چیزی که این سریال سعی در بیان اون داشت جمع بندی شده اش می شه همون آیه قرآن که فرزندان شما امتحان و آزمایش برای شما هستند . خیلی وقت ها خداوند از طریق فرزندانمون ما رو امتحان می کنه و می خواد ببینه آیا می تونیم عشق عجیبی که به بچه هامون داریم رو تو راه و مسیر درستش قرار بدیم و راه درست رو بریم حتی اگه اون راه درست باعث دردسر برای بچه هامون بشه ؟ یا نه ، نمی تونیم این احساس لبریز و تموم نشدنی و البته زیبای خودمون رو کنترل کنیم و با توسل به هر دست آویزی حتی آزار دادن انسان های دیگه سعی در نجات بچه ی خودمون می کنیم و تبدیل به یه هیولای وحشتناک می شیم والبته فرزندان عزیزمون رو هم که به اندازه ی جونمون و حتی بیشتر از اون دوستشون داریم هم تبدیل به هیولایی مثل خودمون می کنیم . حتی اون احساس پاک و زیبای خودمون رو هم به لجن زاری که به وجود اومده از خودخواهی ها و سنگدلی هامونه تبدیل می کنیم و بدون اینکه بفهمیم کم کم درونش غرق می شیم . مثل یه تله ی مرگ می مونه ، نه ؟ تله ی مرگی که خودمون با دست های خودمون و در روح و قلب خودمون می سازیم و با پای خودمون به سمتش حرکت می کنیم و همراه خودمون فرزندانمون رو هم که شاید تو زمان خودش با یه اعتراف به گناه و پرداخت تاوان گناهشون می تونستن به زندگی برگردند ، هرچند سخت و طاقت فرسا ، به دنبال خودمون به این تله مرگ می کشونیم . بله این کاریه که ما پدرها و در این سریال تاکید شده بر روی مادرها با فرزندانمون که با ارزش ترین چیز در زندگیمون هستند می کنیم و این راهیه که برای محافظت از این گنجینه ها و امانت های خداوند در دستانمون انتخاب می کنیم ، راهی که به قول ما ایرانی ها به ترکستان است . و در نهایت بیشترین و بدترین ضربه رو با دست های خودمون به فرزندانمون می زنیم . امیدوارم فکر نکنیم که این اتفاقات فقط برای دیگران می افته و برای ما نمی افته ، ممکنه اتفاقی که برای ما می افته به این اندازه وحشتناک و تلخ نباشه اما من دیدم پدر و مادرهایی رو دور و اطرافم که حتی کوچکترین خطاهای بچه هاشون رو مخفی و در خیلی موارد انکار می کنند و یا به صورت کاملا غیر منطقی شروع به دفاع از بچه هاشون می کنند ، به جای معذرت خواهی در برابر اشتباه بچه هاشون و یاد دادن فرهنگ قبول اشتباه و معذرت خواهی ، با رفتارهای هیجانی و دفاع های بی مورد کم کم از بچه هاشون موجوداتی می سازند که کم از هیولا ندارند . و جالب اینه که در آخر، زمانی که دیگه بچه هاشون خارج از کنترلشون هستند و از دستشون عاصی شدن ، یه جمله ی معروف هم که احتمالا همه شنیدن در برابر کارهای خارج از کنترل فرزندانشون می گن و اون اینه که «نمی دونم تو به کی رفتی ، با این اخلاق و رفتارت » . به نظرتون با یه همچین رویه ای ما چه نوع منش و نگرشی رو نسبت به اشتباهاتی که انجام می دیم به بچه هامون منتقل می کنیم ، مطمئنا فرار و انکار اشتباهات و در بعضی مواقع مقصر جلوه دادن یه فرد بی گناه برای نجات خودمون از اون موقعیت . و در واقع عدم مسئولیت پذیری در برابر اعمالمون و البته سلب مسئولیت از خودمون در برابر اشتباهاتمون رو در بین خانواده امون و در سطح وسیع تر در جامعه امون ترویج و گسترش می دیم . پس بیایم از این به بعد تمام تلاشمون رو بکنیم که نحوه ی برخورد درست رو دربرابر مشکلات و البته اشتباهات به فرزندانمون یاد بدیم ، همونطور که می دونید بیشترین سطح یادگیری تو فرزندانمون تو دوران کودکی و با نگاه کردن و تقلید از پدر و مادره ، بچه هامون از ما یاد می گیرند . به امید یه جامعه ی عاری از انسان های بی مسئولیت و سالب مسئولیت . بیایم همراه هم به سمت یه همچین جامعه ای حرکت کنیم . از همه ی این ها گذشته روند سریال رو به شدت دوست داشتم همونجور که قبلا هم اشاره کردم سطح هیجان سریال به قدری زیاد بود که آدم به سختی می تونه منتظر دیدن ادامه ی سریال در همون حین دیدن بمونه . واقعا این حس حسه عجیبیه با اینکه داری سریال رومی بینی برای دیدن ادامه اش به شدت هیجان داری و انتظار می کشی ، این سریال از اون دست سریال هاست که شما رو با سرعت عجیبی به عمیق ترین سطح ماجرا و داستان خودش می کشونه و در خیلی مواقع نفستون رو تو سینه حبس می کنه . من که حتی یه لحظه اش رو هم از دست ندادم . فیلمنامه ی خوب و کاملی داشت که مرحله به مرحله و آسه آسه تمام گره ها رو باز می کنه و رابطه ای که بین ماجرای کیم سوهیون و کی دونگ چان وجود داره رو ، رو می کنه . واقعا از این جهت فوق العاده بود . کارگردانی ، انتخاب بازیگرهاش و بازی ها همه عالی بود . شخصیت پردازیه سریال هم خیلی عالی بود . من هم شخصیت کیم سوهیون و هم شخصیت کی دونگ چان رو خیلی دوست داشتم . کیم سوهیون یه شخصیت سرسخت و قوی و در عین حال باهوش و با سطح درک بالا که می تونست به خوبی گلیم خودش رو از آب بیرون بکشه ، و حاضر بود برای نجات دخترش هر کاری بکنه ، بود. کی دونگ چان هم یه شخصیت مهربون و گرم و قوی بود و به شدت باهوش که بین احساس عشق به برادرش و حس حمایت و تنفر ازش گیر افتاده بود و به همین دلیل تو تمام این ده سال گذشته یه زندگیه باری به هر جهت و الکی خوش داشته. کسی که به خاطر خیانت دوست و همکارش از کارش دست کشید و همیشه تو عذاب وجدان به خاطر اتفاقی که برای برادرزاده اش افتاده بود ، گیر کرده بود . اما با همه ی این احوال توی کارش بهترین بود . و حاضر بود برای کمک به همه ی کسانی که دوستشون داشت حتی از جون و زندگیش هم بگذره . در کل من از شخصیت پردازیه سریال خوشم اومد و شخصیت های سریال رو همه اشون رو دوست داشتم علی الخصوص دو بازیگر نقش اصلی رو . و همینطور به خوبی روند شکل گیری و رشد روابط جدید بین شخصیت های مختلف ، تو سریال نشون داده شده . که تو این مورد هم باید به نویسنده دست مریزاد گفت ، سریال عاشقانه ی آنچنانی نداره ، به غیر از احساس زیر پوستی که کم کم و بعد از گذروندن یه مسیر سخت و طاقت فرسا بین کی دونگ چان و کیم سوهیون به وجود اومده بود. احساسی که فقط بعد از طی کردن چنین مسیری در کنار هم و اعتماد داشتن به هم در تمام طول مسیر قابل ایجاد شدنه . همین طور رابطه ی بین کی دونگ چان و هان سیت بیول رو خیلی خیلی دوست داشتم .
نکات منفی : نکته منفی که قابل بیان باشه ، فکر می کنم ، فقط یک مورد باشه و اون هم در مورد پایان سریاله که حقیقتش به قدری سریع سریال رو تو ده دقیقه ی آخر جمع کردند که من فکر کردم شاید یه مسابقه ی ماراتونی چیزی در حال برگذاری بین سریال هاست که هر سریالی زودتر داستانش رو جمع کنه و تموم شه برنده است . در این حد همه چی یه دفعه ای حل شد و همه ماجرا رو فهمیدند و باقیه ماجرا ، و همین طور با آخر سریال هم نتونستم کنار بیام ، و به نظرم نویسنده خوب نتونسته بود سریال رو جمع کنه به طوری که در انتهای سریال یه عالمه علامت سوال درباره ی چرایی این پایان برام به وجود اومد و با اینکه چندین بار آخرش رو نگاه کردم بازهم نتونستم متوجه موضوع بشم .
بازی بازیگران : بازی بازیگرها به طور کلی عالی بود و همه ی بازیگرها فوق العاده ظاهر شدند. من اولین بار تو این سریال با چو سونگ وو آشنا شدم و بعد از دیدن این سریال بود که طرفدار پر و پا قرصش شدم و به لیست بازیگرهای مورد علاقه ام اضافه شد . عالی تونسته بود نقشش رو ایفا کنه ، نقش آدمی که می خواد خودش رو بی تفاوت نشون بده و بگه بی خیال دنیا و هر چه پیش آید خوش آید . اما در باطن به خاطر برادرش و برادرزاده اش عذاب وجدان داره و دنبال راهیه که بتونه بهشون کمک کنه . لی بویونگ هم که گفتن نداره من از زمان سریال صداتو می شنوم طرفدارشم و سریال هاش رو می بینم . اون هم عالی تونسته بود نقش یه مادر رو بازی کنه ، خیلی خوب تونسته بود درد و رنج و استیصال یه مادر فرزند از دست داده رو نشون بده . و مادری که تمام تلاشش رو می کنه که دیگه اون درد رو تجربه نکنه . باقیه بازیگرها هم عالی بودند . مخصوصا دختر بچه ی سریال خیلی خیلی تو دل برو و ناز بود و نقشش رو هم عالی بازی کرده بود .
سکانس مورد علاقه : -سکانسی که قاتل رو دست گیر کردند ، بازیه بازیگرها همه عالی بود تو اون سکانس . -سکانسی که کی دونگ چان با سیت بیول رفته بودند لب دریاچه و کی دونگ چان براش گیتار زد و خوند. -سکانسی که پدر سیت بیول جلوی کی دونگ چان زانو می زنه و التماسش می کنه تا دخترش رو نجات بده و کی دونگ چان هم نامردی نمی کنه و یه کتک مَشتی بهش می زنه که همچین جیگره بیننده رو حال می یاره . -سکانسی که سوهیون دفترخاطرات سیت بیول رو بعد از مرگش می خونه و گریه می کنه . -سکانسی که کی دونگ چان می فهمه برادرش قاتل نیست و می ره زندان به دیدنش ، بازیه چو سونگ وو تو این سکانس معرکه بود .
آهنگ های سریال : آهنگ های سریال هم خوب بودند ، من که از شنیدنشون لذت بردم . و با تم هیجانیه سریال کاملا همخوونی داشت.
پایان سریال : همونطور که تو قسمت نکات منفی گفتم به نظرم آخر سریال تنها نکته منفی سریال بود و من به شخصه با اینکه از روند سریال به شدت راضی بودم و ازش لذت بردم . اما پایانش نتونست من رو راضی کنه و انتظار یه پایان خیلی بهتر و درسطح شروع خوب و روند طوفانی و عالیه سریال رو داشتم که البته خواسته ام بر آورده نشد . اما باید بگم من جزء اون دسته از بیننده ها هستم که اگه از پایان سریال خوشم نیاد کلا اون سریال رو می بوسم و می گذارم کنار و دیگه سراغش نمی رم چه برسه به اینکه نقدش رو بنویسم ، پس می تونید مطمئن باشید که اگه الآن دارم نقد این سریال رو می نویسم به این معنیه که این سریال با وجود پایان نه چندان خوبش برای منی که اینقدر روی پایان حساس هستم جزء سریال های خوب کره ای که دیدم قرار گرفته ، بنابراین اگر می خواید از هیجان لحظه های ثبت شده تو یه سریال لذت ببرید ، این سریال به خاطر بازیگرها و بازی های عالی و فیلمنامه ی کارشده ی منطقی و روند به شدت عالیش که می تونم به جرات بگم فقط ده دقیقه تو این سریال وجود داره که ازش سر در نیاوردم و اون هم همون ده دقیقه ی آخر هست ، یکی از بهترین سریال هایی هست که می تونم توصیه اش کنم . در هر صورت اگه پایان سریال براتون تو الویت قرار نداره و ژانر سریال رو هم می پسندید و یا طرفدار هر کدوم از بازیگرهاش هستید به شدت دیدنش رو بهتون توصیه می کنم . در نهایت من به این سریال از 10 ، 8.5 می دم اون هم فقط و فقط به خاطر پایانش . و اگر بخوام پایانش رو ندید بگیرم بهش 10، از 10 می دم . در هر صورت امیدوارم در صورتی که دیدینش ازش لذت ببرید و البته یه لطفی هم به من بکنید و یه توضیح کوتاه درباره ی پایانش به من بدید ،شاید که من هم بالآخره متوجه بشم قضیه از چه قراره . تعداد بازدید از این مطلب: 226
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
|
درباره نقد کره بهترین سریال های کره ای آمار وب سایت:
آرشیو مطالب مطالب پر بازدید |